تابناک کهگیلویه و بویراحمد ،
یادداشت ارسالی ، من آمدم که این عزّت را نابود کنم!! این جمله را نه اپوزیسیون خارج کشور گفته و نه رسانه های فارسی زبان معاند!
این جملات را نماینده ی مردم شریف شهرستانهای چهارگانه ی کهگیلویه ی بزرگ در مجلس گفته است، شاید برای کسی که شناختی از ایشان ندارد کمی عجیب باشد با چنین لفظی صحبت کردن و کمی برایش جای سوال باقی بگذارد
زیرا زیر سوال بردن دو نهاد حمایتی انقلابی بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی (ره) که برکات و خدمات انقلاب اسلامی ست آن هم در زیر پرچم جمهوری اسلامی و در عالی مکان اجرایی دولتی کمی خارج از انتظار است
اما باید بگویم که سردار هاشمی بیگانه نیست با خرق عادت با خارج از عرف عمل کردن با ندیدن و نشنیدن مردم
از ماجرای قسم های جلاله گرفته تا آماده باش های بی حاصل ، از پایکوبی هواخوان در گلزار شهدا تا نادیده انگاشتن خبرنگاران و رسانه ها در کنفرانس خبری روز ثبت نام، همه و همه گویای عجیب نبودن صحبت های هاشمی پور است وی علاوه بر داشتن ید طولا در کنش های عجیب و غریب در فراموش کاری نیز دستی بر آتش دارد.
چه این فراموش کاری از جنس عمد باشد و چه از جنس سهو
در هر صورت همیشه در دسترس سردار بوده است برای فرار از موقعیت (البته به زعم خودش، چون تصور کبکی که سر بر زیر برف دارد)
سردار با صدایی بلند فریاد وا اسفا و وامصیبتا سر می دهد که مگر مردم گدا هستند که تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی (ره) و بهزیستی قرار بگیرند(این دو نهاد برای حمایت از مستضعفانی تاسیس شده اند که امام(ره) از آنها به عنوان ولی نعمت ما یاد می کردند ) ولی یادش رفته که این خود سردار بوده است که با توزیع صندوق های گوجه به دنبال پرورش فرهنگ گدا پروری بوده است، او بوده است که با تقسیم ماهی سعی داشت از آب گل آلود وضعیت معیشتی مردم ، ماهی امیال سیاسی خود را صید کند.
بله سردار فراموش کار هست، او حتی هنگامی که کنفرانس را نیمه تمام رها کرد قسم خورد که بر می گردد و با خبرنگاران صحبت خواهد کرد اما این بار نیز گویا سردار ترجیح می دهد کفاره ی قسم خود را بدهد تا عمل به قسم خود
او فراموش کار چون یادش رفته عزت کهگیلویه را خود طی این چهار سال نابود کرده و گرنه چنین فریاد نابود می کنم سر نمی داد.
هاشمی پور فراموش کار است این بار نه از نوع عمد و سهو
بلکه از نوع ترس ، از گونه ی اضطراب ، وی مضطرب است نه تنها خود بلکه مجموعه ی حامیان و لیدران وی هم مضطرب اند، این اضطراب آنهارا فراموش کار کرده است تا آن حد که در روز ثبت نام حتی یادشان می رود مدارک ثبت نام را با خود بیاورند، این فراموش کاری از ترس وجودی آنها نسبت به وضعیت موجود نشات می گیرد ترس آنها را مستاصل کرده است.