کد خبر: ۶۵۱۶۳۹
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۲:۴۹ 05 September 2018

گاهی اوقات بعضی از پروژه ها و سوژه های خبری به سهولت محقق نمی شود گفت و گو با خانواده شهید مسعود شجاعی یکی از موضوعات خبری بود که با چندین مرتبه رفت و آمد انجام شد.آدرس درست و حسابی نداشتم حدود یک ساعت در کوچه پس کوچه های عظیمیه می پرسیدم اغلب ساکنان قدیمی جای خود را به افراد جدید داده بودند در واپسین لحظات نا امیدی از جوانی که در آن حوالی بود پرسیدم ببخشید در این حوالی خانواده شهید شجاعی را می شناسید؟گفت: بله و ادامه داد چکارشون داری؟با پرسیدن این پرسش خیالم راحت شد که بالاخره یکی از شجاعی ها را پیدا کردم.از او پرسیدم شما از شجاعی ها هستید وقتی با جواب مثبتش مواجه شدم خود را معرفی کردم و دلیل حضورم را برایش توضیح دادم بعد از چند دقیقه گفت وگو گفت الان که فکر نکنم شرایط مصاحبه مهیا شود زیرا پدرم در بیمارستان بستری است و مادرم هم از لحاظ روحی آمادگی ندارد بعد از رد و بدل کردن شماره گفتم سعی خودت را بکن انشاء الله این گفت و گو محقق شود با توجه به اتفاقاتی که در طول روز پیش می آید و محاسبه آنها از توان ما خارج است در اخرین فرصت توانستم در یک گفت و گوی تلفنی شرح حالی از شهید مسعود شجاعی از پدر و مادرش داشته باشم. در حالی که با این پدر و مادر محترم شهید مسعود شجاعی گفت و گو میکردم گوشی تلفن دائما بین این دو بزرگوار برای دادن اطلاعات به من جا به جا می شد.پدر شهید پیرامون فرزندش گفت :مسعود در 17 فروردین سال 1344 به دنیا آمد در ادامه صحبت وقتی پرسیدم چه شد که نام مسعود را برای فرزندتان انتخاب کردید همسرش گفت:ایام عید نوروز بود و پدرم مهمان ما بود وقتی بچه به دنیا آمد پدرم نام مسعود را بر او گذاشت.مادر شهید شجاعی با خنده و خوشحالی پیرامون فرزند شهیدش گفت:مسعود در کودکی بچه با عرضه ای بود شر نبود ولی خیلی شیطنت می کرد وقتی که در کوچه با بچه ها بازی می کرد یا به کوچه می رفت همه بچه های محل حساب کار دستشان می آمد و همگی از مسعود حساب می بردند حتی برادرهایش هم از مسعود حساب می بردند پسرهای دیگرم نسبت به مسعود آرام تر هستند ولی مسعود خیلی متفاوت بود.مادر با توضیح دادن این مسایل به یاد کودکی ها و شیطنت های پسرش می افتد و ذوق زدگی اش از پشت تلفن مشخص می باشد.از او پیرامون درس خواندن ها و ایام مدرسه می پرسم آیا در طول سال هایی که درس می خواند معلم ها و اولیاء مدرسه از شما خواستند که به مدرسه بروید مادر شهید شجاعی در حالی که ته خنده ای در صحبت هایش است می گوید :اوه خیلی زیاد من وحاج آقا را زیاد از طرف مدرسه خواستند وما باید برای مسعود زیاد به مدرسه می رفتیم.در ادامه از فعالیت های مسعود در زمان انقلاب می پرسم که مادرش در پاسخ گفت:روزهایی که منتهی به انقلاب شد اصلا این بچه ها را نمی توانستیم در منزل نگه داریم شب های متمادی در بیرون از منزل بودند البته ما دورادور حواسمان به آنها بود.گاهی اوقات سر کوچه آتش روشن می کردند و همگی دور آتش می نشستند .بعضی وقت ها هم برای مبارزه با ضد انقلاب هایی که آن موقع در کرج بودند می رفتند.در ادامه از مادر شهید می پرسم که چرا اجازه می دادی که مسعود و برادرهایش و دوستانشان به چنین کارهایی دست بزند که با خنده می گوید خودم هم دوست داشتم که فعالیت انقلابی داشته باشند و ادامه می دهد در طول 8 سال جنگ یک طبقه از منزل ما به اقدامات پشتیبانی اهالی محل برای جنگ اختصاص داشت و در این طبقه خانوم های محله جمع می شدند و لباس و اقلام پشتیبانی جمع می کردند و بچه ها آنها را برای پایگاه های بسیج می بردند.از دوستان مسعود می پرسم که در پاسخم می گوید برزو کلانتری شهید یادگاری از جمله دو تن از صمیمی ترین دوستان مسعود بودند.از مادر شهید می پرسم چند بار به جبهه رفت که می گوید زمانی که جنگ شروع شد مسعود به عضویت سپاه در آمده بود و اصلا ما او را نمی دیدیم و مرتب بین جبهه و پشت جبهه در حال رفت و آمد بود به عبارتی فکر و ذکرش جبهه شده بود.از او می خواهم که از آن زمان خاطره ای برایم تعریف کند که می گوید:هر کاری که برای انقلاب واسلام و میهن مان انجام دادیم همه جزو خاطرات خوب مان محسوب می شود 8 سال دفاع مقدس خاطرات خوبی برای ما رقم زد.لازم به ذکر است که این مادر بزرگوارعلاوه بر مسعود پسر دیگرش به نام یوسف را نیز در عملیات والفجر مقدماتی در راه اسلام و انقلاب هدیه نموده است.روحیه این مادر و پدر بزرگوار با وجود بیماری وصف ناشدنی است که هنوز به انقلاب اسلامی و رهبرشان حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله الهالی) وفادارند.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
وبگردی
آخرین اخبار